" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٨٦: در خیال آباد راحت آگهی نامحرم است

در خیال آباد راحت آگهی نامحرم است
جلوه ننماید بهشت آنجا که جنس آدم است
در نظرها گرد حیرت در نفسها شور عجز
ساز بزم زندگانی را همین زیر و بم است
پادشاهی در طلسم سیر چشمی بسته اند
کاسه چشم کدا گر پر شود جام جم است
از دو تا گشتن ندارد چاره نخل میوه دار
قامت هر کس بزیر بار می آید خم است
یاس تمهیداست این امیدها هشیار باش
هر قدر عرض املها بیش فرصتها کم است
با فروغ جلوه ات نظارگی، اتاب کو
رنگ گل چون آتش افروزد سپندش شبنم است
در بنای حیرت از حسن تو میبینم خلل
خانه آئینه هم برپا بدیوار نم است
درس عبرتهای ما را نسخه ئی در کار نیست
چشم آهو را سواد خویش سرمشق رم است
تا نفس باقیست ظالم نیست بی فکر فساد
گوشه گیر فتنه میباشد کمان را تا دم است
شعله هر جا میشود سرگرم تعمیر غرور
داغ می خندد که همواری بنای محکم است
دوستان حاشا که ربط الفت هم بگسلند
موجها را رفتن از خود هم در آغوش هم است
نامداریها گرفتاریست در دام بلا
(بیدل) انگشت شهانرا طوق گردن خاتم است