" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٣١١: دل را کشاد کار زصد عقده برتر است

دل را کشاد کار زصد عقده برتر است
آزادی طبیعت این مهره ششدر است
غواص آرزوی گرفتاری توایم
ما را تامل گره دام گوهر است
سر بر نمیکشیم زخط رضای دوست
چون خامه سعی لغزش ما هم بمسطر است
رنگ پریده ایست زروی خزان ما
در بوته های غنچه اگر خورده زر است
کر آرزو بچشم تامل نظر کند
خط لبی که دیده فریب است ساغر است
دریا کشیست مشرب بیهوشی حباب
از خویش رفتنت بدو عالم برابر است
دارم نوید مقدم سیماب جلوه ئی
ناصح خموش گوشم از آواز پا کر است
تجدید رنگ و بو نرود از بهار من
نخل حبابم و نفسم جمله نوبر است
واماندگی فسرده یاسم نمیکند
تسلیم سایه پرتو خورشید را پر است
با لادویست آبله پا درین بساط
اینجا چو شمع گر قدمی هست بر سر است
فردا بخلد هم اگر این ما و من بجاست
ما را همین جبین عرقناک کوثر است
یک روی گرم در همه عالم پدید نیست
خورشید هم بکشور ما سایه پرور است
دشوار نیست قطع امید من آن قدر
مقراض یاسم و دم تیغم مکرر است
(بیدل) بقلزم اثر انتظار عشق
چشم تری که بی مژه گردید گوهر است