دوش در راه خیالت عجز شوق آهنگ داشت
سعی جولانی که نازشها بپای لنگ داشت
دل بذوق جلوه ات با عالمی کرده است صلح
ورنه این شخص جنون با سایه خود جنگ داشت
در گلستانیکه حیرت فرش جولان تو بود
چشم هر برگ گل آشوب از غبار رنگ داشت
بیتو از هر قطره اشکم ریخت رنگ ناله ئی
آرزو در پرده چشمم عجب آهنگ داشت
اینهمه دام خیالاتی که بر هم چیده ایم
نیست جرم ما و تو معجون هستی بنگ داشت
جور گردون هم نکرد اصلاح سختیهای دل
آسیا زین دانه گوئی زیر دندان سنگ داشت
با همه شور هوس بی حستر از آئینه ایم
حیرت آن جلوه ما را اینقدرها دنگ داشت
خامشیهایش هجوم آباد چندین شور بود
رنگ ناگردانده طوفان کاری نیرنگ داشت
دل شکستم شور طوفان هوسها آرمید
شیشه ناخورده بر سنگ انجمن را تنگ داشت
عمر همچون سایه در اندیشه غفلت گذشت
تا نمودی داشتم آئینه من زنگ داشت
پایه تعظیم ما را گردباد آئینه است
هر که دامن از بساط خاک چید اورنگ داشت
شبکه حسنش بود (بیدل) غارت اندیش بهار
غنچه تا بیدار گشتن دامنی در چنگ داشت