" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢١: رنگت بچشم لاله بساط نظاره سوخت

رنگت بچشم لاله بساط نظاره سوخت
خویت بکام سنگ زبان شراره سوخت
خالت زپرده دود خطی کرد آشکار
شوخی سپند سوخته را هم دوباره سوخت
یارب چه سحر کرد تغافل که یار را
در لب شکست خنده بابرو اشاره سوخت
دریای حسن را خط او گرد حیرت است
یا موج پیچ و تاب نفس برکناره سوخت
پیداست از نفس زدن وحشت شرار
کز آه کوهکن جگر سنگ خاره سوخت
چشم حصول داشتن آئین عقل نیست
از مزرع سپهر که تخم ستاره سوخت
از وحشت غبار شرر فرصتم مپرس
صبحی دمید و سر بگریبان پاره سوخت
امید فال امن مجو از شرار من
کز برق نیتم اثر استخاره سوخت
چون زخم کهنه ئی که بداغش دوا کنند
بیچاره دل زغیرت اظهار چاره سوخت
گفتم زسوز دل فگنم طرح مصرعی
مضمون بداغ غوطه زد و استعاره سوخت
از اضطراب دل نرسیدم براحتی
خوابم بدیده جنبش این گاهواره سوخت
(بیدل) ذخیره مژه شد بسکه روز وصل
در عرض حیرت تو زبان نظاره سوخت