" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٥: رنگم درین چمن بهوس پر زننده نیست

رنگم درین چمن بهوس پر زننده نیست
یعنی پر شکسته بجائی رسنده نیست
عمریست موج گوهر ما آرمیده است
نبض نگه بدیده حیران جهنده نیست
افتاده ایم در قدم رهروان بسست
ما را که همچو آبله پای دونده نیست
گرد نیازم از سر کویت کجا روم
بسمل اگر پری بفشاند پرنده نیست
حسرت بنام بوسه عبث فال میزند
نقش تبسمی به نگین تو کنده نیست
از حرص بی قناعتی خاکیان مپرس
تا نام بندگیست خدائی بسنده نیست
بگذار تا هوس پرو بالی زند بهم
آنجا که جلوه است نظرها رسنده نیست
میتازد از قفای هم اجزای کائنات
این مشت خاک غیرعنان فگنده نیست
چون سایه باش یکقلم آئینه نیاز
آنرا که سجده جزو بدن نیست بنده نیست
چون صبح این دری که برویت کشوده اند
پاشیدن غبار نفسهاست خنده نیست
ای بیکسی بنال بدردی که خون شوی
عمریست رنگ باخته ایم و پرنده نیست
(بیدل) چه انتظار و کدام آرزوی وصل
چشم بخواب رفته بختم پرنده نیست