" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٣٠: انقلاب جسم دل بر ساز وحشت ها له نیست

انقلاب جسم دل بر ساز وحشت ها له نیست
سنگ هر چند آسیا گردد شرر جواله نیست
در گلستانیکه داغ عشق منظور وفاست
جز دل فرهاد و مجنون هر چه کاری لاله نیست
پرتو هر شمع در انجام دودی میکند
کاروان گر خود همه رنگست بی دنباله نیست
عذر مستان گر فسون سامری باشد چه سود
محتسب خر کره است ای بیخودان گوساله نیست
از غبار کسوت آزادند مجنون طینتان
غیر طوق قمری اینجا یک گریبان هاله نیست
صورت دل بسته ایم از شرم باید آب شد
هیچ تدبیری حریف انفعال ژاله نیست
سرمه جوشانده است عشق از ما تظلم حرف کیست
در نیستانیکه آتش دیده باشد ناله نیست
هر کجا جوش جنون دارد تب سودای عشق
(بیدل) این نه آسمان سرپوش یک تبخاله نیست