" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٣٥: زخود رمیدن دل بسکه شوخی انگیز است

زخود رمیدن دل بسکه شوخی انگیز است
چو شبنم آبله ما شرار مهمیز است
دماغ منت عشرت کر است زین محفل
خوشم که خنده مینای می نمکریز است
زجنبش مژه بر ضبط اشک میلرزم
که زخمه رگ این ساز نشتر تیز است
کدام صبح که شامی نخفته در بغلش
صفای طینت امکان کدورت آمیز است
هزار سنگ شرر گشت و بال ناز افشاند
هنوز سعی گداز من آبروریز است
سر هوای اقامت درین چمن مفراز
بهوش باش که تیغ گذشتگی تیز است
بطبع سنگ فسردن شرار می بندد
هوای عالم آسودگی جنون خیز است
شکست ظرف حباب از محیط خالی نیست
زخود تهی شده از هر چه هست لبریز است
دمیده ایم چو صبح از دم گرفتاری
غبار عالم پرواز ما قفس بیز است
کباب عافیتی بگذر از هوس (بیدل)
دلیل صحت بیمار حسن پرهیز است