" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٣٨: زد هر نقد تو جز پیچ و تاب دشوار است

زد هر نقد تو جز پیچ و تاب دشوار است
خیال گو مژه بر بند خواب دشوار است
دل گداخته دعوتسرای جلوه اوست
فروغ مهر نیفتد در آب دشوار است
مگر بقدر شکستن توان بخود بالید
وگرنه وسعت ظرف حباب دشوار است
اهل حال مجوئید غیر ضبط نفس
که لاف دانش و فهم از کتاب دشوار است
زحیرت آئینه ما بهم نزد مژه ئی
بخانه ئی که پر آب است خواب دشوار است
کسی بر آئینه مهر زنگ سایه نیست
بعالمی که تو باشی نقاب دشوار است
سراغ جلوه یار است هر کجا رنگیست
درین بهار گل انتخاب دشوار است
زدستگاه دل است اینقدر غرور نفس
وقار و قدر هوا بی حباب دشوار است
همه بوهم فرو رفته اند و آبی نیست
مگو که غوطه زدن در سراب دشوار است
زانفعال سرشتند نقش ما (بیدل)
تری برون رود از طبع آب دشوار است