" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٤٢: زگریه سیری چشم پرآب دشوار است

زگریه سیری چشم پرآب دشوار است
خیال دامن خشک از سحاب دشوار است
جنونی از دل افسرده گل نگرد افسوس
بموج آب گهر پیچ و تاب دشوار است
بغیر ساغر چشمم که اشک باده اوست
گرفتن از گل حیرت گلاب دشوار است
نه لفظ دانم و نی معنی اینقدر دانم
که گر سخن زتو باشد جواب دشوار است
فسون عقل نگردد حریف غالب عشق
کتان گرو برد از ماهتاب دشوار است
زوال وهم خزان و بهار معنی نیست
فسردگی زگل آفتاب دشوار است
زعمر فرصت آرام چشم نتوان داشت
زبرق و باد وداع شتاب دشوار است
پل گذشتن عمر است قامت پیری
اقامت تو به پشت حباب دشوار است
نمی طپد دل خون گشته در غبار هوس
سراغ قهوه بجام شراب دشوار است
خروش دهر شنیدی وداع راحت گیر
باین فسانه سر و برگ خواب دشوار است
بوصل حیرت و در هجر شوق حایل ماست
بهوش باش که رفع حجاب دشوار است
حیا زکف ندهد دامن ادب (بیدل)
گرفتن گهر از مشت آب دشوار است