" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٤٦: زندگانیست که جز مرگ سرانجام نداشت

زندگانیست که جز مرگ سرانجام نداشت
گر نمی بود نفس صبح کسی شام نداشت
دل پرکار هوس متهم غیرم کرد
ساده تا بود نگین غیرنگین نام نداشت
قدردان همه چیز آئینه منتظریست
دردم از حاصل وصلیست که پیغام نداشت
مایه عاریت و صرف طرب جای حیاست
گل سرو برگ شگفتن بزر وام نداشت
سیر کیفیت عبرتگه امکان کردیم
نقش پا داشت هوائیکه سر بام نداشت
کاش بی جرأت آهنگ طلب می بودیم
تکمه جیب ادب جامه احرام نداشت
پختگی چین تعین برخ خلق افگند
رنگ هموار بغیر از ثمر خام نداشت
هیچکس چشم بجمعیت دل باز نکرد
این گلستان گل کیفیت بادام نداشت
سرزانوی ادب میکده راز که بود
عیش این حلقه تسلیم خط جام نداشت
دل وفا خواست جوابش بتغافل دادی
داد تحسین طلبان این همه دشنام نداشت
(بیدل) از وهم فسردی چه تعلق چه وفاق
طایر رنگ کمین قفس و دام نداشت