" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٥١: زندگی نقد هزار آزار است

زندگی نقد هزار آزار است
هر قدر کم شمری بسیار است
دل جمعی که توان گفت کجاست
غنچه هم یک سر و صد دستار است
بشمار من و ما خرسندیم
چه توان کرد نفس بیکار است
اثر سعی کدام آبله پاست
خار این ره مژه خون بار است
خاکساران چمن خرمی اند
سبزه و گل بزمین بسیار است
حسن نادیده تماشا دارد
مژه برداشتنت دیوار است
در عدم نیز غباری دارد
خاکم آئینه جوهر دار است
پیش پا میخورم از الفت دل
بر نفس آینه ناهموار است
نارسائی قفس شکوه کیست
خامشی پیچش صد طومار است
غنچه را خنده و پرواز یکیست
بال ما در گره منقار است
چون جرس کاش بمنزل نرسیم
ناله ما زاثر بیزار است
مرده هم فکر قیامت دارد
آرمیدن چقدر دشوار است
(بیدل) از صنعت تقدیر مپرس
زلف یاریم و شب ما تار است