" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٥٢: زنقش پای تو کائینه دار آینه است

زنقش پای تو کائینه دار آینه است
بساط روی زمین را بهار آینه است
اگر زجوهر آئینه نیست دام بدوش
چرا زرویتو حیرت شکار آینه است
بیاد جلوه نظر باختیم لیک چسود
که این گل از چمن انتظار آینه است
بدستگاه صفا کوش گر دلی داری
همین فروغ نظر اعتبار آینه است
توان زساده دلی گشت نسخه تحقیق
که خوب و زشت جهان در کنار آینه است
بروی کار نیاید هنر زصاف دلان
که عرض جوهر خود زنگبار آینه است
کدورت از دم هستی کشد دل آگاه
نفس بچشم تأمل غبار آینه است
همه بشوخی تمثال چشم باخته ایم
وگرنه حسن برون از کنار آینه است
مباش غره عشرت کزین تماشاگاه
تحیر آینه دار خمار آینه است
سخن زجوش حیا بر لبم گره گردید
نفس زآب به بند حصار آینه است
زنقشهای بد و نیک این جهان (بیدل)
دلی که صاف شود در شمار آینه است