" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٦٢: سادگی دلرا اسیر فکرهای خام داشت

سادگی دلرا اسیر فکرهای خام داشت
تا تحیر بود در آئینه عکس آرام داشت
گر نمی بود آرزو تشویش جانکاهی نبود
ماهیان را تشنه قلاب حرص کام داشت
از ادای ابرویت لطف نگه فهمیده ایم
این کمان رنگ فریب از روغن بادام داشت
دل نه امروز از صفا فال صبوحی میزند
در کدورت نیز این آئینه عیش شام داشت
مازخودداری عبث خون طلبها ریختیم
در صدای بال بسمل عافیت پیغام داشت
دل مصفان کردن از خویشم بطوف جلوه برد
آینه بر دوش حیرت جامه احرام داشت
بی پرو بالی طپش فرسوده پرواز نیست
هر کسی اینجا بقدر عاجزی آرام داشت
در نقاب اشکم آخر حسرت دل قطره زد
رنگ صهبا پای گردیدن بطبع جام داشت
چون عرق زین نقد ایثاری که آبست از حیا
ما ادا کردیم هر کس از خجالت وام داشت
بسکه (بیدل) بر طبایع حرص شهرت غالب است
جان کنیها سنگ هم در آرزوی نام داشت