سایه دستی اگر ضامن احوال ماست
خاک ره بیکسیست کز سر ما برنخاست
دل بهوا بسته ایم از هوس ما مپرس
با همه بیگانه است آنکه بما آشناست
داغ معاش خودیم غفلت فاش خودیم
غیر تراش خودیم آینه از ما جداست
آنسوی این انجمن نیست مگر وهم و ظن
چشم نپوشیده ئی عالم دیگر کجاست
دعوی طاقت مکن تا نکشی ننگ عجز
آبله پای شمع در خور ناز عصاست
گر نه ئی از اهل صدق دامن پاکان میگر
آئینه و روی زشت کافر و روز جزاست
صبح قیامت دمید پرده امکان درید
آینه ما هنوز شبنم باغ حیاست
در پی حرص و هوس سوخت جهانی نفس
لیک نپرسید کس خانه عبرت کجاست
بسکه تلاش جنون جام طلب زد بخون
آبله پاکنون کاسه دست گداست
هستی کلفت قفس نیست صفابخش کس
در سر راه نفس آینه بخت آزماست
قافله حیرت است موج گهر تا میط
ای امل آوارگان صورت رفتن کجاست
معبد حسن قبول آینه زار است و بس
عرض اجابت مبر بی نفسیها دعاست
کیست درین انجمن محرم عشق غیور
ماهه بیغیرتیم آینه در کربلاست
(بیدل) اگر محرمی رنج تگ و دو مبر
در عرق سعی حرص خفت آب بقاست