" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٨٠: سفله با جاه نیز هیچکس است

سفله با جاه نیز هیچکس است
مور اگر پر بر آورد مگس است
نفس را بی شکنجه مگذارید
سگ دیوانه مصلحش مرس است
خفت اهل شرم بیباکیست
چون پرد چشم پایمال خس است
منفعل نیست خلق هرزه معاش
دو جهان یکدماغ بوالهوس است
برامید گشاد عقده کار
چشم اگر باز کرده ایم بس است
خون افسرده ایم باقی هیچ
خرقه ما چو پوست بر عدس است
فرصت رفته نیست باب سراغ
کاروان خیال بی جرس است
آینه نسبتی بدل دارد
که مقام تامل نفس است
مفلسان را زعالم اسباب
تا گریبان تمام دست رس است
هر که جست از عدم بهستی ساخت
یکقدم پیش آشیان قفس است
(بیدل) از خاک میرویم بباد
غیر ازین نیست آنچه پیش و پس است