" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٨٢: سیرابی ازین باغ هوس یاس پرست است

سیرابی ازین باغ هوس یاس پرست است
کو صبح و چه شبنم زنفس شستن دست است
پیچ و خم موج گهر بحر خیالیم
این زلف هوس رانه گشاداست نه بست است
چون گرد درین عرصه عبث دست نیازی
تیغ ظفرت در خم ابروی شکست است
بگذر زغم کوشش مقصود معین
تیر تو نشان خواه زناصافی شست است
چون نقش نگین مسند اقبال میارای
ای خفته فروتر ز زمین اینچه نشست است
دون طبع ز اقبال جز ادربار چه دارد
هر چند ببالد که سر آبله پست است
محکوم قضا را چه خیالست سلامت
گر شیشه افلاک بود در کف مست است
جز شبهه تحقیق درین بزم ندیدیم
ما را چه گنه آئینه تمثال پرست است
دربار نفس نیست جز احکام گذشتن
این قافلها قاصد یک نامه بدست است
ای غافل از آرایش هنگامه تجدید
هردم زدنت آئینه صبح الست است
(بیدل) دو سه دم ناز بقا مفت هوسهاست
ما صورت هیچیم و جز این نیست که هست است