" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٨٩: شب گریه ام بآن همه سامان شکست و ریخت

شب گریه ام بآن همه سامان شکست و ریخت
کز هر سرشک شیشه طوفان شکست و ریخت
در راه انتظار توام اشک بود و بس
گرد مصیبتی که زدامان شکست و ریخت
طوفان دهر شورش آهم فرونشاند
این گردباد گرد بیابان شکست و ریخت
از چشمت آنچه بر قدح می فتاده است
کس را کم اوفتاد بدینسان شکست و ریخت
اشکم زدیده ریخت بحال شکست دل
مشکل غمیکه عشق تو آسان شکست و ریخت
آخر چکید موج تبسم زگوهرت
شور نمک نگر که نمکدان شکست و ریخت
عمری عنان گریه کشیدم ولی چه سود
آخر بدامنم جگر ستان شکست و ریخت
باید بنقش پای تو سیر بهار کرد
کاین برگ ازان نهال خرامان شکست و ریخت
گرداب خون زهردوجهان موج میزند
در چشم انتظار که مژگان شکست و ریخت
در عالم خیال تو این غنچه وار دل
آئینه خانه ئی بگریبان شکست و ریخت
از خویش هر چه بود شکستیم و ریختیم
غیر از دل شکسته که نتوان شکست و ریخت
(بیدل) زفیض عشق بمژگان گذشته ایم
در بیشه که ناخن شیران شکست و ریخت