عاشقی مقدور هر عیاش نیست
غم کشیدن صنعت نقاش نیست
حسن محجوبی که ما را داغ کرد
گر قیامت فاش گردد فاش نیست
گر شوی آگه زآداب حضور
محرم خورشید جز خفاش نیست
بی نیازی از تصنع فارغ است
بزم دل گسترده فراش نیست
گرد اوهام اندکی باید نشاند
هستی آخر عرصه پرخاش نیست
شش جهت فرش است استغنای فقر
مفلسی در هیچ جا قلاش نیست
با تکلف مرگ هم ذلت کشی است
از کف گر بگذری نباش نیست
نه فلک از شور بیمغزی پر است
این مکان جز گنبد خشخاش نیست
چشم راحت چون نفس از دل مدار
خانه آئینه ات شب باش نیست
استقامت رفته گیر از ساز شمع
سرکشی با هر که باشد پاش نیست
ای هوس مهمان خوان زندگی
غصه باید خوردن اینجا آش نیست
در تغافل خانه ابروی اوست
(بیدل) آن طاقی که نقشش قاش نیست