عجز ما چندین غبار از هر کمین برداشته است
آسمانرا هم که می بینی زمین برداشته است
حق سعی ریشه بسیار است بر نخل بلند
پای در گل رفته ما را اینچنین برداشته است
کوشش بیهوده خلقی را بکلفت غوطه داد
موج در خورد تلاش از بحر چین برداشته است
تا نفس زد تخم خواب ریشها گردید تلخ
دل جهانی را بفریاد حزین برداشته است
بر حلاوت دوستان یکچشم عبرت وانکرد
اینهمه زخمیکه موم از انگبین برداشته است
بیش ازین تاب گرانیهای دل مقدور نیست
ناله دارد کوه تا نامم نگین برداشته است
بیگرانی نیست تکلیفی که دارد سرنوشت
پشت ابرو هم خم از بار جبین برداشته است
سعی ما چون شمع رفت آخر بتاراج عرق
نخل باغ ناتوانیها همین برداشته است
سایه بودیم این زمان خورشید گردونیم و بس
نیستی ما را چه مقدار از زمین برداشته است
(بیدل) از افلاس مار از جنون پوشیده نیست
دست کوته تا گریبان آستین برداشته است