" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٦٢: گرم رفتاریکه سر در راه آن یکتا گذاشت

گرم رفتاریکه سر در راه آن یکتا گذاشت
گام اول چون شرر خود را بجای پا گذاشت
وارث دیگر ندارد دودمان زندگی
هر که حسرت برد ازین جا عبرتی با ما گذاشت
در تماشای تو چون آئینه از جنس شعور
آنچه با ما بود حیرت بود و چشمی واگذاشت
الوداع ای نغمه فرصت کز افسون امل
عشرت امروز ما بنیاد بر فردا گذاشت
بی نیازیهای یاس از بهر ما سامان نکرد
آنقدر دستیکه نتوان دامن دلها گذاشت
بعد ازین دربند گوهر خاک میباید شدن
قطره ما رقص موجی داشت در دریا گذاشت
در گداز خود چو اخگر فیض مرهم دیده ایم
میتوان خاکستر ما را بداغ ما گذاشت
همت ما را دماغ بی نشانی هم نبود
خودنمائی اینقدر سر در پی عنقا گذاشت
سجده شکر فنا خاص جبین شمع نیست
هر که طی کرد این بیابان سر بزیر پا گذاشت
جور طفلان هم بهار راحت دیوانه است
سربسنگی می نهد گر دامن صحرا گذاشت
گر عروج آهنگی از زندانگه گردون برا
می سراپا نشه شد تا دامن مینا گذاشت
شب زبرق بیخودی چون کاغذ آتش زده
سوختم چندانکه داغت بر تن من جا گذاشت
چون سپند از در دو داغ بیکسیهایم مپرس
دود آهی داشتم رفت و مرا تنها گذاشت
هر که زد (بیدل) بسیر وادی حیرت قدم
گام اول حسرت رفتن چو نقش پا گذاشت