" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٦٥: گلدسته نزاکت حسنت که بسته است

گلدسته نزاکت حسنت که بسته است
کز بار جلوه رنگ بهارت شکسته است
از ضعف انتظار تو در دیده ترم
سررشته نگاه چو مژگان گسسته است
هرگز نچیده ایم جز آشفتگی گلی
سنبل بباغ طالع ما دسته دسته است
بی جلوه تو ای چمن آرای انتظار
جوهر بچشم آینه مژگان شکسته است
از قطره تا محیط تسلی سراغ نیست
آسودگی زکشور ما بار بسته است
از سنگ برنیامده زندانی هواست
یارب شرار من بچه امید جسته است
رنگم چه آرزو شکند کز شکست دل
در گوش این شکسته صدائی نشسته است
بر ناخن هلال فلک پرحنا مبند
رنگینیش بخون جگرهای خسته است
بگذر زدام وهم که گلدسته مراد
با رشتهای طول امل کس نه بسته است
عیش از جهان مخواه که چون ناله سپند
این مرغ در کمین رمیدن نشسته است
(بیدل) خموش باش که تا لب گشوده ئی
فرصت بکسوت نفس از دام جسته است