گل کردن هوس زدل صاف تهمت است
موج و حباب چشمه آئینه حیرت است
ما را که بستن مژه باشد دلیل هوش
چشم گشاده آینه خواب غفلت است
اینست اگر حقیقت اسباب اعتبار
نگذشتنت زهستی موهوم همت است
زین عبرتی که زندگیش نام کرده اند
تا سر بزیر خاک ندزدی خجالت است
بر دوش عمر چند کشی محمل امل
ای بیخبر شرر چقدر رام فرصت است
عام است بسکه نسبت بی ربطی جهان
مژگان بخواب اگر بهم آری غنیمت است
زنهار از التفات عزیزان حذر کنید
بیمار ظلم کشته اهل عیادت است
مشکن بشوخی نفس آئینه نمود
خاموشی حباب طلسم سلامت است
فرش است فیض هر دو جهان در صفای دل
آئینه از قلمرو صبح سعادت است
گرد بلند و پست نفس گر رود بباد
بام و در بنای هوس جمله رفعت است
عمریست دل بغفلت خود گریه میکند
این نامه سیه چقدر ابر رحمت است
(بیدل) بیاد محشر اگر خون شوم بجاست
بازم دل شکسته دمیدن قیامت است