" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٨٠: مست عرفانرا شراب دیگری در کار نیست

مست عرفانرا شراب دیگری در کار نیست
جز طواف خویش دور ساغری در کار نیست
سعی پروازت چو بوی گل گر از خود رفتن است
تا شکست رنگ باشد شهپری در کار نیست
سوختن چون شمع اوج پایه اقبال ماست
داغ منظور است اینجا اختری در کار نیست
صبح را اظهار شبنم خنده دندان نماست
سینه چاک شوق را چشم تری در کار نیست
خفت و تمکین حجاب نشه وارستگیست
بحر اگر باشی حباب و گوهری در کار نیست
شانه گر مشاطه زلفت نباشد گو مباش
دفتر آشفتگی را مسطری در کار نیست
آتش خورشید را نبود کواکب جز سپند
حسن چون سرشار باشد زیوری در کار نیست
شعلها در پرده سعی جهان خوابیده است
گر نفس سوزد کسی آتشگری در کار نیست
اضطراب دل زهر مویم چکیدن میکشد
چون رگ ابر بهارم نشتری در کار نیست
عالم عجز است اینجا جاه کو شوکت کدام
تا توانی ناله کن کر و فری در کار نیست
خشت بنیاد تو بر هم چیدن مژگان بس است
در تغافل خانه بام و منظری در کار نیست
زهد و تقوی هم خوشست اما تکلف بر طرف
درد دل را بنده ام دردسری در کار نیست
حرص قانع نیست (بیدل) ورنه از ساز معاش
آنچه ما در کار داریم اکثری در کار نیست