" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٨٧: ناتوانی گر چنین اعضای ما خواهد شکست

ناتوانی گر چنین اعضای ما خواهد شکست
استخوان در یکدگر چون بوریا خواهد شکست
حاصل دل جز ندامت نیست از تعمیر جسم
بار این کشتی غرور ناخدا خواهد شکست
هر کجا صبر ضعیفان پای طاقت افشرد
شیشه ها بر یکدگر جهد صدا خواهد شکست
در قفس فریاد خاموشیست ما را چون حباب
شور این آهنگ هم در گوش ما خواهد شکست
تا نگردد عالم از طوفان گل یکجام می
چون خزان صفرای رنگ ما کجا خواهد شکست
باطن هر غنچه بزم شبنمستان حیاست
از شکست یکدل اینجا شیشها خواهد شکست
سخت در تیمار جسم افتاده ئی هشیار باش
عاقبت از سعی تعمیر این بنا خواهد شکست
شمع این محفل نمی بیند زخود عاجزتری
موی سر بشناس اگر خاری بپا خواهد شکست
اگر حیلی در کمین ما و من افتاده است
گرد چندین کاروان بانگ درا خواهد شکست
گردش صد سال دندانرا بسستی میکشد
دانه ما گرد چندین آسیا خواهد شکست
حسن وحدت جلوه آفاق را آئینه ایم
هر که از خود چشم پوشد رنگ ما خواهد شکست
بی نیازیها محیط آبروی دیگر است
لب بحاجت وامکن رنگ غنا خواهد شکست
نیست غیر از خودسریها سنگ مینای حباب
این سر بیمغز را (بیدل) هوا خواهد شکست