" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢١٤: وحشت مدعا جنون ثمر است

وحشت مدعا جنون ثمر است
ناله بال فشانده اثر است
سوختن نشه طراوت ماست
شمع از داغ خویش گل بسر است
شب عشرت غنیمت عفلت
مژه گر باز میکنی سحر است
سنگ در دامن امید مبند
فرصت آئینه داری شرر است
ساز نومیدی اختیاری نیست
خامشی ناله شکسته پر است
نتوان خجلت مراد کشید
ای خوش آن ناله ئی که بی اثر است
اشک گردام مدعاطلبی است
چشم ما از قماش گریه تر است
وضع این بحر سخت بی پرواست
ورنه هر قطره قابل گهر است
سایه تا خاک پرتفاوت نیست
از بقا تا فنا همین قدراست
درد کامل دلیل آزادیست
تا نفس ناله نیست در جگر است
همچو آئینه بسکه دلتنگیم
خانه ما برون نشین در است
(بیدل) از کلفت شکست منال
بزم هستی دکان شیشه گر است