" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢١٦: وضع ترتیب ادب در عرصه گاه لاف نیست

وضع ترتیب ادب در عرصه گاه لاف نیست
قابل این زه کمان قبضه نداف نیست
از عدم میجوشد این افسانه های ما و من
گر بمعنی وارسی جز خامشی حراف نیست
غفلت دلها جهانی را مشوش وانمود
هیچ جا موحش تر از آئینه ناصاف نیست
رایج و قلب دکان وهم بی اندازه است
با چه پردازد دماغ ناتوان صراف نیست
خواب راحت مدعای منعم است اما چسود
مخملی جز بوریای فقر تسکین باف نیست
هر کرا دیدم درین مشهد دونیمش کرده اند
تیغ قاتل هم برین تقدیر بی انصاف نیست
آنسوی خوف ور جا خلد یقین پیدا کنید
ورنه ایمانیکه مشهور است جز اعراف نیست
نقش این دفتر کما هی کشف طبع ما نشد
عینک فطرت در اینجا آنقدر شفاف نیست
بوالفضول جودباش این بزم اکرام است و بس
هر قدر بخشد کسی آب از محیط اسراف نیست
عرش فرش اینجا محاط وسعت آباد دلت
کعبه ما را سواد تنگی از اطراف نیست
طالب فهم مسمائی عیار اسم گیر
صورت عنقا همین جز عین و نون و قاف نیست
قید دل (بیدل) غبار ننگ فطرتها مباد
تا زمینا نگذرد درد است این می صاف نیست