" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٢٢: هر سو نگرم دیده بدیدار حجابست

هر سو نگرم دیده بدیدار حجابست
ای تار نظر پیرهنت اینچه نقابست
خمیازه شوق تو بمی کم نتوان کرد
ما را بقدح نسبت گرداب و حبابست
آسان نتوان چشم بپای تو نهادن
این گل ثمر دیده بخواب رکابست
ایشمع حیا رنگ عتاب آنهمه مفروز
هر جا شرر آئینه شود جلوه کبابست
غافل زشکست دل عاشق نتوان بود
معموری امکان بهمین خانه خرابست
گیرم نشدم قابل پیمانه رحمت
آئینه یاسم چه کم از عالم آبست
پرواز نیاید زپرافشانی مژگان
ای هیچ بکاریکه نداری چه شتابست
ما هیچکسان بیعهده مغرور کمالیم
گر ذره بافلاک پرد درچه حسابست
این میکده کیفیت دیدار که دارد
هر جا مژه آغوش کشد جام شرابست
منعم دلش از بستر مخمل نشکیبد
این سبزه خوابیده سراپا رگ خوابست
صد آبله پیمانه ده ریگ روانم
پای طلبم ساقی مستان سرابست
یارب هوس شانه گیسوی که دارد
عمریست که شمشاد بخون خفته آبست
خاموشی آب لب بحیا داشت سؤالی
دادیم دل از دست و نگفتیم جوابست
(بیدل) زدوئی چاره محال است درین بزم
پرداز توهم آینه چندانکه نقابست