هما سراغم و زیر فلک مگس هم نیست
چه جای کس که درین خانه هیچکس هم نیست
بوهم خون مشو ایدل که مطلبت عنقاست
بعالمیکه توان سوخت مشت خس هم نیست
زبیقراری مرغ اسیر دانستم
که جای یکنفس آرام در قفس هم نیست
به بی نیازی ما اعتماد نتوان کرد
بدل هوائی اگر نیست دسترس هم نیست
فساد ما اثر ایجاد حکم تهدید است
اگر ز دزد نیابی نشان عسس هم نیست
زخویش رفتن ما ناله ئی ببار نداشت
فغانکه قافله عجز را جرس هم نیست
گذشته است زهم گرد کاروان وجود
کسی که پیش نیفتاده است پس هم نیست
شرار من بچه امید فال شعله زند
که دامنم ته سنگ آمد و نفس هم نیست
بدرد بیکسیم خون شو ای پر پرواز
کز آشیان بدرم کردی و قفس هم نیست
بدین دو روزه تماشای زندگی (بیدل)
کدام شوق و چه عشق اینقدر هوس هم نیست