هوس بفتنه صد انجمن نگاه شکست
زعافیت قدحی داشتیم آه شکست
زخیره چشمی حرص دنی مباش ایمن
که خلق گرسنه بر چرخ قرص ماه شکست
درین جنونکده شرمی که هر که چشم گشود
بچاک جیب حیا دامن نگاه شکست
چه ممکن است غبارم شود بحشر سفید
بسنگ سرمه ام آن نرگس سیاه شکست
حق رفاقت یاران بجا نیاوردم
بپا یک آبله دل بود عذرخواه شکست
قدم شمرده گذارید کز دل مایوس
هزار شیشه درین دشت عمرکاه شکست
هوس دمیکه نفس سوخت دل به امن رسید
دمید صورت منزل چو گرد راه شکست
شکوه قامت پیری رساند بنیادم
بآن خمیکه سراپای من گلاه شکست
هلاک شد جم و خمیازه های جام بجاست
بمرگ نیز ندارد خمار جاه شکست
چو شمع غره وضع غرور نتوان زیست
سری که فال هوا زد قدم بچاه شکست
بگرد عرصه تسلیم خفته ئی (بیدل)
تو خواه فتح تصور نما و خواه شکست