" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٤١: هوس دل را شکست اعتبار است

هوس دل را شکست اعتبار است
بیک مو حسن چینی ربش دار است
زننگ تنگ چشمیهای احباب
بهم آرودن مژگان فشار است
دل بی کینه زین محفل مجوئید
که هر آئینه چندین زنگبار است
نمیخواهد حیا تغییر اوضاع
لب خاموش را خمیازه عار است
حضور اهل این گلزار دیدم
همین رنگ حنا شب زنده دار است
عصا و ریش شیخ اعجاز شیخست
که پیر و شیرخورانی سوار است
نفس را هر نفس رد میکند دل
هوای این چمن پرناگوار است
قناعت کن زنقش این نگینها
بآن نامیکه بر لوح مزار است
بدوش همتت نه اطلس چرخ
اگر عریان شوی یک جامه وار است
بچشمت گرد مجنون سرمه کش نیست
وگرنه شش جهت لیلی بهار است
به پیش قامتش از سرو تا نخل
همه انگشتهای زینهار است
جهان مینالد از بیدست و پائی
صدا عذر خرام کوهسار است
فلک تا دوری از تجدید دارد
بنای گردش رنگ استوار است
چو مو چندانکه بالم سرنگونم
عرق در مزرع شرم آبیار است
سراغ خود درین دشت از که پرسم
که من تمثالم و آئینه تار است
مپرس از اعتبار پوچ (بیدل)
احد زین صفرها چندین هزار است