" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٤٨: یار دور است زما تا بنظر نزدیک است

یار دور است زما تا بنظر نزدیک است
امتیاز آئینه دوری هر نزدیک است
میگزد جوهر آئینه کف دست تهی
باخبر باش که افلاس و هنر نزدیک است
اگراز نعمت الوان نتوان کام گرفت
مغتنم گیر که دندان بجگر نزدیک است
چون نفس نیم نفس در قفس آینه ایم
راحت منزل ما پر بسفر نزدیک است
دود دل مژده خاکستر ما داد و گذشت
یعنی این شب که تو دیدی بسحر نزدیک است
در عبادتکده دل که ادب محرم اوست
هر دعائیکه نکردم باثر نزدیک است
خم تسلیم هم از وضع نیازم بپذیر
حلقه هر چند برون است زدر نزدیک است
غیر بسمل همه کس جست و ندادند سراغ
آشیانیکه با فشاندن پر نزدیک است
دوری آب و گهر بر من و دلدار مبند
آنقدر نیست که گویم چقدر نزدیک است
(بیدل) آئینه بپرداز غم دوری چند
آسمان نیز بانداز نظر نزدیک است
یاس مجنون آخر از پیچ و خم سودا گذشت
با شکستی ساخت دل کز طره لیلی گذشت
غفلت ما گر باین راحت بساط آرا شود
تا آید نتوان برنگ صورت از دیبا گذشت
هم در اول بایداز وهم دو عالم بگذری
ورنه امروز تو خواهد دی شد و فردا گذشت
جوش اشکم درنظر موجیست کز دریا رمید
شعله آهم بدل برقیست کز صحرا گذشت
چند چون گرداب بودن سر بجیب پیچ و تاب
میتوان چون موج دامن چید و زین دریا گذشت
کاش همدوش غبار از خاک برمی خاسیم
حیف عمر ما که همچون سایه زیر پا گذشت
خون شو ای حسرت که از مقصد رهت دور است دور
آخرت در پیش دارد هر که از دنیا گذشت
در دل آن بیوفا افسون تأثیری نخواند
تیر آهم چون شرر هر چند از خارا گذشت
بر بنای دهر از سیل قیامت نگذرد
آنچه از روی عرقناک تو بر دلها گذشت
هستی ما نام پروازی بدام آورده بود
بی نشانی بال زد چندانکه از عنقا گذشت
بزم هستی قابل بر هم زدن چیزی نیست
آنکه بگذشت از علایق پر باستغنا گذشت
داغ هرگز زیر دست شعله تصویر نیست
بسکه واماندیم نقش پای ما از ما گذشت
حیف بر منصور ما تسلیم راهی وانکرد
ازغرور وهم بایست اندکی بالا گذشت
از لباس تو به عریانست تشریف نجات
(بیدل) امشب موج می از کشتی صهبا گذشت