عنقا سروبرگیم مپرس از فقرا هیچ
عالم همه افسانه ما دارد و ما هیچ
زیر و بم وهم است چه گفتن چه شنیدن
طوفان صدائیم درین ساز و صدا هیچ
سرتاسر آفاق یک آغوش عدم داشت
جز هیچ نگنجید درین تنگ فضا هیچ
زینکسوت عبرت که معمای حبابست
آخر نگشودیم بجز بند قبا هیچ
دی قطره من در طلب بحر جنون کرد
گفتند برین مایه برو پول بیا هیچ
ما را چه خیال است بآن جلوه رسیدن
او هستی و ما نیستی او جمله و ما هیچ
یارب بچه سرمایه کشم دامن نازش
دستم که ندارد بصد امید دعا هیچ
چون صفر نه با نقطه ام ایماست نه با خط
ناموس حساب عدمم در همه جا هیچ
موهومی من چون دهنش نام ندارد
گر از تو بپرسند بگو نام خدا هیچ
آبم زخجالت چه غرور و چه تعین
(بیدل) مطلب جز عرق از شخص حیا هیچ