" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٨٨: آگاهی دل انجمن اختلاف شد

آگاهی دل انجمن اختلاف شد
عکسش فرو گرفت چو آئینه صاف شد
کام و زبان بسرمه اش از خاک پرکند
گویائی ئی که تشنه لاف و گزاف شد
بر چینیت مناز که خاقان بآن غرور
چندی بسر نیامده موئینه باف شد
میل غذاست مرکز بنیاد زندگی
پیچید معده بر هوس جوع و ناف شد
مستغنیم زدیر و حرم کرد بیخودی
بر گرد خویش گردش رنگم طواف شد
آخر بناله دعوی طاقت نرفت پیش
لب بستنم بعجز دوام اعتراف شد
پیری گره زرشته جان سختیم گشود
قد خمیده تیشه خار اشگاف شد
مردان به شرم جوهر غیرت نهفته اند
تیغ از حجاب زنگ مقیم غلاف شد
فهمیده نه قدم که کمالات راستی
ننگ هزار جاده زیک انحراف شد
با خامشی بساز که خواهد گشاد لب
میدان هم کشیدن اهل مصاف شد
(بیدل) بچار سوی برودت رواج دهر
گره کساد جنس وفا را لحاف شد