" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٩٨: آنها که رنگ خودسری شمع دیده اند

آنها که رنگ خودسری شمع دیده اند
انگشت زینهار زگردن کشیده اند
داغ تحیرم که نفس مایه های وهم
زین چارسو امید اقامت خریده اند
جمعی کزین بساط بوحشت نساختند
چون اشک شمع لغزش رنگ پریده اند
خلقی باشتهار جنونهای ساخته
دامن بچین نداده گریبان دریده اند
گوش و زبان خلق بوضع رباب و چنگ
بسیار گفتگوی سخن کم شنیده اند
تحقیق را بظاهر و مظهر چه نسبت است
افسون احولیست که آئینه دیده اند
مردان زاستقامت و همت برنگ شمع
از جا نمیروند اگر سر بریده اند
بر دوش بید مصلحتی داشت بی بری
کز بار سایه نیز ضعیفان خمیده اند
رنج بقا مکش که نفسهای پرفشان
در گلشن خیال نسیمی وزیده اند
غم شد طرب زفرصت هستی که چون حباب
بر طاق عمر شیشه نکونسار چیده اند
رنگ بهار شرم زشوخی منزه است
(بیدل) مصوران عرق می کشیده اند