" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢: احتیاجم خجلت از احباب برد

احتیاجم خجلت از احباب برد
سوخت دل تا رخت در مهتاب برد
عمر رفت و آهی از دل گل نکرد
ساز من آب رخ مضراب برد
آه عیش گوشه فقرم نماند
سایه دیوار رفت و خواب برد
آینه آخر بصیقل گشت گم
بسکه رفتم خانه را سیلاب برد
داشتم تحریر خجلت نامه ئی
تا کنم تکلیف قاصد آب برد
بیغرض خلقی ازین حرمان سرا
رفت و داغ مطلب نایاب برد
غنچها شرم از شگفتن باختند
خنده آخر زین چمن آداب برد
قامت خم عجز می خواهدزما
سجده بایدپیش این محراب برد
محرم سیر گریبان کس مباد
زورق ما را که در گرداب برد
بر که نالم (بیدل) از بیداد چرخ
خواب من آواز این دولاب برد