" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٦: ادب سازیم بر ما کیست تمهید صدا بندد

ادب سازیم بر ما کیست تمهید صدا بندد
دو عالم گم شود در سکته تا مضمون ما بندد
طبیعت مست ابرامست بر خواهش تغافل زن
مباد این هرزه تا زحرص بر دست تو پا بندد
بزنگار تجاهل داغ کن آئینه دل را
که چون صیقل زدی صد زنگ تهمت بر صفابندد
سلوک ناملایم نفرت احباب میخواهد
نچینی پیش خود سنگی که راه آشنا بندد
غبار سرمه دارد کوچه جولان استغنا
چو دل بی مطلب افتد بر نفس راه صدا بندد
فلک در خورد جهد خلق مواجست آفاتش
عرقها خشک گردد تا پر این آسیا بندد
گذشتن مشکل است از ورطه ابرام مطلبها
کسی تا کی درین دریا پل از دست دعا بندد
تغافل کاروان بی نیازی همتی دارد
که دل هم گر شود بارش به پشت چشم ما بندد
لب اظهار یکسر سر بمهر عبرت است اینجا
عرق هر عقده کز مطلب گشایم بر حیا بندد
جنون حیرتم مستوری نازش نمی خواهد
مگر مژگان بهم آرم که او بند قبا بندد
برنگی برده است از خویش آن دست نگارینم
که گر نقاش خواهد نقش من بندد حنا بندد
بهشتی نیست چون آئینه (بیدل) حسن خودبین را
خیال او اگر بر من نه بندد دل کجا بندد