" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٧: ادب سنج بیان حرفی ازان لب هر کجا دارد

ادب سنج بیان حرفی ازان لب هر کجا دارد
خرام موج گوهر پا بدامان حیا دارد
کف خاکیم در ما دیگر انداز رسائی کو
که دست عجز اگر دارد بلندی در دعا دارد
بخار از گل گهر از آب سر بر میکشد اینجا
نگوئی مرده رفتاری ندارد زنده پا دارد
غم و شادی ندارد پا و سر زین ماجرا بگذر
چو محمل تهمت بیداری ما خوابها دارد
ازین کلفت سرا برخیز و پا بر قصر گردون زن
قیامت فتنه ئی از دامنت سر در هوا دارد
اگر صد نام بندی بر صفیر دعوت عنقا
همان از بی نیازی سر باوج کبریا دارد
بقای جاه موقوفست بر انعام بی برگان
غنا مهر سر گنجش همان دست گدا دارد
سر سودائی من خاک ره یاد دلداری
که نامش تا رسد بر لب دهن حمد خدا دارد
زمین انقلاب نظم غیرت نیست ناموزون
نشست گرد میدان بر سر مردان ادا دارد
مگر داغ تو دوزد چشم بر درد من (بیدل)
وگرنه این گلستان کی سر بوی وفا دارد