" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٠: از تغافل زدنی ترک سبب باید کرد

از تغافل زدنی ترک سبب باید کرد
روز خود را بغبار مژه شب باید کرد
گرد وارستگی کوی فنا باید بود
خاک در دیده اند وه و طرب باید کرد
همچو آئینه اگر دست دهد صافی دل
جوهر ناطقه شیرازه لب باید کرد
کهنه مشق خط امواج سرابیم همه
عینک از آبله پای طلب باید کرد
اشک اگر شیشه ازین دست بهم برچیند
مژه را روکش بازار حلب باید کرد
تا شود طبع تو آئینه تحقیق وفا
خلق را صیقل زنگار غضب باید کرد
دم صبحی مگر افسون تباشیر دمد
شمع ما را همه شب خدمت تب باید کرد
دیده ئی را که چمن پرور دیدار تو نیست
بتماشای گل و لاله ادب باید کرد
آنقدر شیفته نرگس خمار توام
که زخاکم بقدح آب عنب باید کرد
یک تحیر دو جهان در نظرت میسوزد
آتش از خانه آئینه طلب باید کرد
دل و دانش همه در عشق بتان باید باخت
خویش را (بیدل) دیوانه لقب باید کرد