" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١١: از چرخ نه هر آبله و نادان گله دارد

از چرخ نه هر آبله و نادان گله دارد
جای گله اینست که انسان گله دارد
اسباب برآزاده دلان سخت حجابیست
نظاره زجمعیت مژگان گله دارد
زنجیر زدیوانه ندید الفت آرام
از وحشت دل طره جانان گله دارد
بر وحشت اشکم تب و تاب مژه بار است
این موج زپیچ و خم دامان گله دارد
اظهار عرق خجلت دیباچه شرم است
مکتوب من از شوخی عنوان گله دارد
ترسم شود آزرده زتاب نگه گرم
رخسار تو کز سایه مژگان گله دارد
از طاقت داغم جگر شعله کبابست
از آبله ام خار مغیلان گله دارد
اشک طپش آهنگ جنونم چه توان کرد
آسودگی از خانه بدوشان گله دارد
زنهار بخود نیز ترحم ننمائی
امروز درین انجمن احسان گله دارد
(بیدل) منم آن گوهر دریای تحمل
کز لنگر من شورش طوفان گله دارد