" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٠: از نامه ام آنشوخ مکدر شده باشد

از نامه ام آنشوخ مکدر شده باشد
مرز است بحرف فقراتر شده باشد
دی ناله گمکرده اثر منفعلم کرد
این رشته گلوگیر چه گوهر شده باشد
آرایش کوس و دهل از خواجه عجب نیست
خرسی بخروش آمده و خر شده باشد
از طینت زنگی نبرد غازه سیاهی
سنگ محکی تا بکجا زر شده باشد
از کسب صفا باطن این تیره دلی چند
چون سایه بمهتاب سیه تر شده باشد
زاهد خجل از مجلس رندان بدر آمد
در خانه این مسخره دختر شده باشد
خفت کش همچشمی اقبال حباب است
بیمغزی اگر صاحب افسر شده باشد
بر فطرت دون ناز بلندی نتوان چید
این آبله پا چقدر سر شده باشد
رسوائی فطرت مکش از هرزه نوائی
صحرا به ازان خانه که بیدر شده باشد
زین باغ هوس نامه بآن گل نتوان برد
هر چند که رنگ تو کبوتر شده باشد
تدبیر صنایع شود از مرگ حصارت
آئینه اگر سد سکندر شده باشد
منسوب دو چشم است نگاهیکه تو داری
تا هر چه توان دید مکرر شده باشد
ما صاف دلان پرتو خورشید وفائیم
دامن مکش از ما همه گرتر شده باشد
گویند دل گمشده منظور نگاهیست
آئینه ما عالم دیگر شده باشد
ما هیچ ندیدیم ازین هستی موهوم
(بیدل) بخیالت چه مصور شده باشد