" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٢: اسرار در طبایع ضبط نفس ندارد

اسرار در طبایع ضبط نفس ندارد
در پرده خس و خار آتش قفس ندارد
گو وهم سوده باشد بر چرخ تاج شاهان
سعی هما بلندی پیش مگس ندارد
خورد و بزرگ دنیا یکدست خودسرانند
خر گر فسار گم کرد سگ هم مرس ندارد
ای برگ گل بلند است اقبال پای بوسش
رنگ حناست آنجا کس دسترس ندارد
در گلشنی که ما را دادند بار تحقیق
صبح بهار هستی بوی نفس ندارد
تا ناله وار گاهی زین تنگنا برائیم
افسوس دامن ما چین قفس ندارد
بر حال رفتکان کیست تا نوحه ئی کند سر
این کاروان شفیقی غیر از جرس ندارد
تدبیر عالم وهم بر وهم واگذارید
اینجا پریدن چشم پروای حس ندارد
گردون خرام شوقیم پرکار دور ذوقیم
بی وهم تحت و فوقیم دل پیش و پس ندارد
سود از سر بینداز نرد خیال کم باز
تشویش بیدماغان عشق و هوس ندارد
بر فرصتی که نامش هستیست دامن افشان
(بیدل) نفس مدارا با هیچکس ندارد