اگر نظاره ئی گل میتوان کرد
وطن در چشم بلبل میتوان کرد
درین محفل زیک مینا بضاعت
بچندین نغمه قلقل میتوان کرد
عرق واری گر از شرم آب گردم
بجام عالمی مل میتوان کرد
نظر بر خویش واکردن محالست
اگر گوئی تغافل میتوان کرد
چو صبح این یکنفس گردی که داریم
اگر بالد تجمل میتوان کرد
بهر محفل که زلفش سایه افگند
زدود شمع کاکل میتوان کرد
شهید حسرت آن گلعذارم
ز زخم خنده بر گل میتوان کرد
بهر جا سطری از زلفش نویسند
قلم از شاخ سنبل میتوان کرد
درین گلشن اگر رنگست و گر بوست
قیاس بال بلبل میتوان کرد
اگر این است عیش خاکساری
زپستی هم تنزل میتوان کرد
محیط بیخودی منصور جوش است
بمستی جزو را کل میتوان کرد
ازین بیدانشان جان بردنی هست
اگر اندک تجاهل میتوان کرد
ترد مایه بازار هستی است
اگر نبود توکل میتوان کرد
پرآسان است ازین دریا گذشتن
زپشت پا اگر پل میتوان کرد
دهان یار ناپیداست (بیدل)
بفهم خود تأمل میتوان کرد