" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٣٨: امروز ناقصان بکمالی رسیده اند

امروز ناقصان بکمالی رسیده اند
کز خودسری بحرف سلف خط کشیده اند
انکار کاملان همه را نقل مجلس است
ناکس گمان برد که بمعنی رسیده اند
این امت مسیلمه زافسون یکدو لفظ
در عرصه شکست نبوت دویده اند
از صنعت محاوره لولیان فارس
هندوستانیان بتمغل خزیده اند
سحر است روستائی و انگار شهریان
جولاه چند رشته بگردون تنیده اند
از حرف شان تری نتراود چه ممکن است
دون فطرتان سفال نو آب دیده اند
بیحاصلی زصحبت شان خاک میخورد
چون بید اگر بهم زتواضع خمیده اند
هر جا رسیده اند بترکیب اتفاق
چون زخمهای کهنه نداوت چکیده اند
هر گاه وارسی بعروج دماغ شان
در زیر پا چو آبله بر خویش چیده اند
پیران این گروه بحکم وداع شرم
بی شبنم عرق همه صبح دمیده اند
پاس ادب مجوز جوانان که یکقلم
از تخت و فوق چشم و دبرها دریده اند
گویا عفف تراش و خموشان طپش تلاش
خورد و بزرگ یک سگ عقرب گزیده اند
انصاف آب می خورد از چشمه سار فهم
خر کرهاکرند و سخن کم شنیده اند
در خبث معنی ئی که تنزه دلیل اوست
لب باز کرده اند بحدیکه ریده اند
(بیدل) درین مکان زادب دم زدن خطاست
شرمی که لولیان همه تنبک خریده اند