اول در عدم دهنت باز میکند
            تا کاف و نون تهیه آواز میکند
         
        
            آهنگ صور خیز تو در هر نفس زدن
            ساز هزار عالم ناساز میکند
         
        
            هرگاه میدهی بزبان رخصت سخن
            جبریل بال میزند و ناز میکند
         
        
            نیرنگ اعتبار بهار تجددت
            با هم چه رنگها که نه گلباز میکند
         
        
            شام ابد بجیب تو سر میبرد فرو
            صبح ازل زتو سخن آغاز میکند
         
        
            هر رنگ و بو که میدمد از نوبهار صنع
            آئینه خیالت تو پرداز میکند
         
        
            گر فطرت تو پر نزند در فضای قدس
            خاک فسرده را که فلکتاز میکند
         
        
            زین باغ نی دمیدن صبحی و نی گلیست
            سحرآفرین تبسمت اعجاز میکند
         
        
            این عرصه تا کجا نشود پایمال ناز
            رخش تعین تو تگ و تاز میکند
         
        
            روز و شبی در انجمن اعتبار نیست
            چشم تو میزند مژه و باز میکند
         
        
            (بیدل) تأملی که درین گلش خیال
            رنگ شکسته تو چه پرواز میکند