" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٤٤: ای بهار پرفشان دل بر گل و سنبل مبند

ای بهار پرفشان دل بر گل و سنبل مبند
آشیان جز در فضای ناله بلبل مبند
شوق آزادی تعلق اختراع وهم تست
از خیال پوچ چون قمری بگردن غل مبند
مجمع دلها غافل خانه ابرو بس است
غافل از شور قیامت برقفا کاکل مبند
بزم خاموشیست از پاس نفس غافل مباش
بر پر پروانه تشویش چراغ گل مبند
دور گردونت صلاها میزند کای بیخبر
تا نفس داری زگردش پای جام مل مبند
سرگذشت عبرت مجنون ها و زافسانه نیست
محشر آسود است بر زنجیر ما غلغل مبند
زندگی تا کی کشد رنج تگ و تاز هوس
پشت خریش است ای گاو از تکلف جل مبند
از شکست موج آزاد است استغنای بحر
تهمت نقصان اجزا بر کمال کل مبند
نیست بی آرایش عاشق استعداد شوق
موی سر کافیست بر دستار مجنون گل مبند
تا دم حاجت مبادا بگذری از آبرو
اندکی آگاه باش از چشم بستن پل مبند
پیری و لاف جوانی (بیدل) آخر شرم دار
شیشه چون شد سرنگون جز بر عرق قلقل مبند