" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٥١: این دور دورحیز است وضع متین که دارد

این دور دورحیز است وضع متین که دارد
باد بروت مردی غیر از سرین که دارد
آثار حق پرستی ختم است بر مخنث
غیر از دبر سرشتان سر بر زمین که دارد
هر سو بحرکت نفس مطلق عنان بتازید
ای زیر خرسواران پالان وزین که دارد
زاهد زپهلوی ریش پشمینه میفروشی
بازار نوره گرمست این پوستین که دارد
رنگ بنای طاعت بر خدمت سرین نه
امروز طرح محراب جز گنبدین که دارد
بر کیسه کریمان چشم طمع ندوزی
جز دست خر درین عصر در آستین که دارد
از منعمان گدا را دیگر چه میتوان خواست
تن داده اند بر فحش داد اینچنین که دارد
خلق وسیع خفته است در تنگی سرینها
جز کام این حواصل دامن بچین که دارد
یک غنچه صد گلستان آغوش می گشاید
مقعد بخنده باز است طبع حزین که دارد
از بسکه دور گردون گرداند طور مردم
تا پشت برنتابد برزن یقین که دارد
ادبار مرد و زن را نگذاشت نام اقبال
یک کاف واو نون است تا کاف و سین که دارد
آن خرقه که جیبش باب رفو نباشد
بردار دامنی چند آنگه ببین که دارد
در چارسوی آفاق بالفعل این منادیست
لعل خوشاب باکیست در ثمین که دارد
جز جوهر گران سنگ مطلوب مشتری نیست
ساق بلور بنما جنس گزین که دارد
سرد است بی تکلف هنگامه تهور
کر کن تفنگ و خوش باش جز مهر کین که دارد
(بیدل) به تیغ و خنجر نتوان شدن بهادر
لشکر عمود خواهد تا آهنین که دارد