بازم از شرم سجود امشب عرق بیتاب شد
آستان او بیاد آمد جبینم آب شد
تا قیامت برنمی آیم زشرم ناکسی
داشتم گرد سرش گردیدنی گرداب شد
عجز بردیم و قبول بار رحمت یافتیم
آنچه اینجا کاسد ما بود آنجا باب شد
حرص پهلوها تهی کرد از حضور بوریا
در خیال خواب مخمل عالمی بیخواب شد
آنقدرها نیست این پست و بلند اعتبار
صنع تصحیفی است گر بواب ما نواب شد
تا قوی سستی ندارد این تعلقها بجاست
با گسستن بست پیمان رشته چون بیتاب شد
گر گذشتن شد یقین بگذر زتدبیر جسد
فکر کشتی چیست هر گاه آبها پایاب شد
دانه مهری بود بر طومار وهم شاخ و برگ
دل زجمعیت گذشت و عالم اسباب شد
زندگی گر عبرت آهنگ همین شور و شر است
چون نفس نتوان بساز ما و من مضراب شد
خاک گردیدیم اما رمز دل نشگافتیم
در پی این دانه چندین آسیا بی آب شد
جستجوی رفتگان سربر هوا کردیم حیف
پیش پا بود آنچه ما را در نظر نایاب شد
قامتت خم گشت (بیدل) ناگزیر سجده باش
ناتوانی هر کجا بی پرده شد محراب شد