" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٨٧: بر در دل حلقه زد غفلت کنون آهش چسود

بر در دل حلقه زد غفلت کنون آهش چسود
اشک کم آرد برون از چشم روزن سعی دود
راحت این بزم بر ترک طمع موقوف بود
دستها بر هم نهادیم از طلب مژگان غنود
بی بضاعت عالمی افتاد در وهم زیان
مایه گر باشد کسادی نیست در بازار سود
اتفاق است آنکه هر دشوار آسان میکند
ورنه از تدبیر یک ناخن گره نتوان کشود
صافی دل تهمت آلود کلف شد از نفس
رنگ آبی از سیلی امواج میباشد کبود
حیف طبعی کز مآل کبر و کین آگاه نیست
خاک ریزید از مزار چند در چشم حسود
جبن پیدا میکند در طبع مرد افراط کین
ای بسا تیغیکه آبش را تف آتش ربود
موج دریا صورت دست و دلی وا کرده است
جز کشاکش هیچ نتوان بست بر سیمای جود
گر بشهرت مایلی با بی نشانی ساز کن
دهر نتواند نمودن آنچه عنقا وانمود
نفی ما آئینه اثبات ناز ایجاد کرد
هر چه ازآثار مجنون کاست بر لیلی فزود
حسن یکتا (بیدل) از تمثال دارد انفعال
جای زنگارت همین آئینه میباید زدود