" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٩٠: بر طمع طبع خسیسی که تفاخر دارد

بر طمع طبع خسیسی که تفاخر دارد
آبرو را عرق سعی تصور دارد
با بخیلان نه همین طبع گدا ناصاف است
کیسه خود هم ازین قوم دل پر دارد
گل این باغ اگر بیخبر از فرصت نیست
خنده رنگ بروی که تمسخر داد
طبع شهوت نسب از سیر گریبان عاریست
گردن خر سر تحقیق بآخر دارد
خاک شو معنی موهومی هستی دریاب
فهم رازت بعدم جیب تفکر دارد
نی زهستی خجلم نی زجنون منفعلم
طبع بی ساخته شوق چه عنصر دارد
از شکست است رگ گردن امواج بلند
عاجزی هم چقدر ناز و تکبر دارد
قلت مایه عرق میکشد از طبع کریم
ابر هر جا تنک افتاد تقاطر دارد
خود گداز است شراری که بجائی نرسد
ناله در بی اثری سخت تأثر دارد
محو گردیدن ما آنهمه ناموزون نیست
سکته مصرع نظاره تحیر دارد
(بیدل) از جهل میندیش که در مکتب عشق
گر همه طفل سرشکست تبحر دارد