" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٩٦: بروی من زکجا رنگ اعتبار نشیند

بروی من زکجا رنگ اعتبار نشیند
سحر شوم همه گر بر سر غبار نشیند
نفس بدل شکند بال اگر رمد زطپیدن
دمیکه موج نشیند گهر کنار نشیند
نشست و خاست نمیگردد از سپند مکرر
چه ممکن است که نقش کسی دو بار نشیند
خرد چه سحر کند تا رهد زفکر حوادث
مگر خطی کشد از جام و در حصار نشیند
غرور خلق نیفراخته است گردن نازی
که بی اشاره انگشت زینهار نشیند
زسایه زنگ نشوید هوای روم و خراسان
ستاره سوخته هر جا بزنگبار نشیند
دنی بمسند عزت همان دنی است نه عالی
که نقش پا بسر بام نیز خوار نشیند
بدشت چیند اگر خوی بد بساط فراغت
همان زتنگی اخلاق در فشار نشیند
توان بنرمی از آفات کرد کسب حلاوت
ترنجبینست چو شبنم بنوک خار نشیند
دور و زشبهه هستیست انفعال تماشا
وگرنه چشم که دارد گر این غبار نشیند
بهوش باش که یادر رکاب عرصه فرصت
اگر بخانه نشیند که زین سوار نشیند
طلب مسلم طبعی که در هوای محبت
غبار خیزد ازین دشت و انتظار نشیند
زطاقت است که ما میکشیم محمل زحمت
بمنزلیم اگر ناقه زیر بار نشیند
صدا بلند کند گر شکست خاطر (بیدل)
ترنگ شیشه در اجزای کوهسار نشیند